آخرین دیدار تلخ |
|||
گریه نمیکنم نه اینکه سنگم .. گریه غرورمو بهم میزنه
یه احساسی به تو دارم یه حس تازه و مبهم
مانده ام با دردی از جنس فراق، مانده ام با حرفی از شکل دروغ جدایی درد بی درمان عشق است دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, :: 12:5 :: نويسنده : نازنین
تنهایی راحبس میکنم تا تنها برای من بماند آری! من دیگرتنهانیستم.بغض،حسرت،امید،انتظار،اشک وخاطره... امشب چه جمعیست اینجا!همه هستند بنوازیدوبخوانید... بردی ازیادم/دادی بربادم/بایادت شادم...بایدبرقصیم. همه باهم ودرآغوش هم.چه هم آغوش زیبایی. من درآغوش تنهایی اشک درآغوش صبر عشق درآغوش غم امیددرآغوش انتظار خاطره درآغوش حسرت بایدازاین سرمستی فریادشادی بزنم امابغض نمی گذارد... نفسم بندآمده!خدایا:چه شده؟ دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, :: 12:3 :: نويسنده : نازنین
خدایا.... دستت را از روی "space"...بردار... بس نیست این همه فاصله.. منم آن مرغ ...
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم و باختن ها وصدای شکستن را ... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم وکدام خواهش را نشنیدم وبه کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگــــــــــــــــم
![]() “دنیا” ، بازیهایت را سرم در آوردی…
گرفتنیها را گرفتی…
دادنیها را ” ندادی “
حسرتها را کاشتی…
زخمها را زدی …
دیگر بس است…
چیزی نمانده …
بگذار آسوده بخوابم … محتاج یک خواب بی بیدارم.. ”
دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, :: 11:49 :: نويسنده : نازنین
خدااااااااا
یادته ؟ دستشو گرفتم آوردم پیشت گفتم : من فقط اینو میخوام گفتی : این کمه بهتره اینو برات گذاشتم کنار پامو کوبیدم زمین و گفتم : همینو میخوام گفتی : آخه نمیشه قول اینو به یکی دیگه دادم
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |